جدول جو
جدول جو

معنی تفسیده گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

تفسیده گشتن
(بَ گُ)
تفسیده شدن. گرم گشتن. تفسیدن: و جوانان از جانبین چالش و سواران بر رقعۀ حرب پیاده فرومیکردند تا تنور حرب تفسیده گشت. (جهانگشای جوینی). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
پوسیدن. پوسیده شدن:
چو پی سست و پوسیده گشت استخوان
دگر قصۀ سخت روئی مخوان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَگِ رِ)
گرم شدن. تفسیدن: شعاع آفتاب عنصر آتش را از حیز خویش بجنباند و هوا و زمین تفسیده شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به تفسیده و تفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ جُمْ دَ)
افسردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسردن و فسرده شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوسیده گشتن
تصویر پوسیده گشتن
پوسیدن پوسیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسرده گشتن
تصویر فسرده گشتن
افسردن
فرهنگ لغت هوشیار